loading...
سایت جامع مذهبی
آخرین ارسال های انجمن
علیرضا بازدید : 1241 شنبه 21 بهمن 1391 نظرات (0)


مسابقات قهرمانی باشگاه ها بود . سال پنجاه و پنج . مام اول مسابقات ، هم جایزه نقدی می گرفت هم به انتخابی کشور می رفت . ابراهیم در اوج آمادگی بود .هرکس یک مسابقه از او می دید این مطلب را تایید می کرد . مربیان می گفتند : امسال در 74 کیلو کسی حریف ابراهیم نیست .

مسابقات شروع شد . ابراهیم همه را یکی یکی از پیش رو بر می داشت . با چهار کشتی که برگزار کرد به نیمه نهایی رسید . کشتی ها را یا ضربه می کرد یا با امتیاز بالا می برد .

به رفیقام گفتم : مطمئن باشید ، امسال یه کشتی گیر از باشگاه ما میره تیم ملی . در دیدار نیمه نهایی با اینکه حریفش خیلی مطرح بود ولی برنده شد . ابراهیم با اقتدار به فینال رفت .

حریف پایانی او آقای محمود .ک بود . ایشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش های جهان شده بود . قبل از شروع فینال رفتم پیش ابراهیم در رختکن و گفتم : من مسابقه های حریفت رو دیدم . خیلی ضعیفه ، فقط ابرام جون ، تورو خدا دقت کن . خوب کشتی بگیر ، من مطمئنم امسال برا تیم ملی انتخاب می شی. مربی آخرین توصیه ها را به ابراهیم گوشزد می کرد . در حالی که ابراهیم بند های کفشش را می بست . بعد با هم به سمت تشک رفتند .

من سریع رفتم و بین تماشاگر ها نشستم . ابراهیم روی تشک رفت . حریف ابراهیم هم وارد شد . هنوز داور نیامده بود . ابراهیم جلو رفت و با لبخند به حریفش سلام کرد و دست داد .

حریف او چیزی گفت که متوجه نشدم . اما لبراهیم سرش را به علامت تاکید تکان داد . بعد هم حریف او جائی را در بالای سالن سالن بین تماشاگرها به او نشان داد . من هم برگشتم ونگاه کردم . دیدم پیر زنی تنها ، تسبیح به دست ، بالای سکو ها نشسته .

نفهمیدم چه گفتند و چه شد . اما ابراهیم خیلی بد کشتی را شروع کرد . همه اش دفاع می کرد. بیچاره مربی ابراهیم ، اینقدر داد زد و راهنمایی کرد که صدایش گرفت . ابراهیم انگار چیزی از فریادهای مربی و حتی داد زدن های من را نمی شنید .فقط وقت را تلف می کرد .

حریف ابراهیم با اینکه در ابتدا خیلی ترسیده بود اما جرات پیدا کرد . مرتب حمله می کرد . ابراهیم هم با خونسردی مشغول دفاع بود .

داور اولین اخطار و بعد هم دومین اخطار را به ابراهیم داد . در پایان هم ابراهیم باخت و حریف ابراهیم قهرمان 74 کیلو شد .

وقتی داور دست حریف را بالا برد ابراهیم خوشحال بود انگار که خودش قهرمان شده ! بعد هر دو کشتی گیر یکدیگر را بغل کردند .

حریف ابراهیم در حالی که از خوشحالی گریه می کرد خم شد و دست ابراهیم را بوسید . دو کشتی گیر در حال خروج از سالن بودند. از بالای سکو ها پریدم پائین . با عصبانیت سمت ابراهیم آمدم . داد زدم و گفتم : آدم عاقل ، این چه وضع کشتی بود .بعد هم از زور عصبانیت با مشت زدم به بازوی ابراهیم و گفتم : آخه اگه نمی خوای کشتی بگیری بگو ، ما رو هم معطل نکن . ابراهیم خیلی آرام و بالبخند همیشگی گفت: اینقدر حرص نخور!

بعد سریع رفت تورختکن ، لباس هایش را پوشید . سرش را پائین انداخت و رفت . از زور عصبانیت به در و دیوار مشت می زدم . یک گوشه نشستم . نیم ساعتی گذشت . کمی آرام شدم . راه افتادم که بروم .

جلوی در ورزشگاه هنوز شلوغ بود . همان حریف فینال ابراهیم با مادر و کلی از فامیلها و دوستان دور هم ایستاده بودند . خیلی خوشحال بودند . یکدفعه همان آقا من را صدا کرد . برگشتم و با اخم گفتم : بله ؟!

آمد به سمت من و گفت : شما رفیق آقا ابرام هستید ، درسته ؟ با عصبانیت گفتم : فرمایش ؟!

بی مقدمه گفت : آقا رفیق با مرامی دارید . من قبل مسا بقه به آقا ابرام گفتم ، شک ندارم که از شما می خورم ، اما هوای ما رو داشته باش ، مادر و برادرم بالای سالن نشستند . کاری کن ما خیلی ضایع نشیم .

بعد ادامه داد : رفیقتون سنگ تموم گذاشت . نمی دونی مادرم چقدر خوشحاله . بعد هم گریه اش گرفت و گفت : من تازه ازدواج کرده ام . به جایزه نقدی مسابقه هم خیلی احتیاج داشتم ، نمی دونی چقدر خوشحالم .

مانده بودم که چه بگویم . کمی سکوت کردم و به چهره اش نگاه کردم . بعد گفتم : رفیق جون ، اگه من جای داش ابرام بودم ، با این همه تمرین و سختی کشیدن این کارو نمی کردم . این کارا مخصوص آدمای بزرگی مثل آقا ابرامه .

از آن پسر خداحافظی کردم . نیم نگاهی به ،ن پیرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم . در راه به کار ابراهیم فکر می کردم . اینطور گذشت کردن ، اصلا با عقل جور در نمیاد !

با خودم فکر می کردم ، پوریای ولی وقتی فهمید حریفش به قهرمانی در مسابقه احتیاج دارد و حاکم شهر ، آنها را اذیت کرده ، به حریفش باخت . اما ابرهیم .....

یاد تمرین های سختی که ابراهیم در این مدت کشیده بود افتادم . یاد لبخند های آن پیرزن و خوشحالی آن جوان ، یکدفعه گریه ام گرفت . عجب آدمیه این ابراهیم (1). ادامه دارد...

(1).سلام بر ابراهیم ص 37 راوی ایرج گرائی

برای رفتن به قسمت سیره ی شهدا کلیک کنید

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام سایت صالحین بهشتی در راستای ترویج فرهنگ حلقه شجره طیبه صالحین شروع به کار کرد و تلاش ما این است به عنوان یک سایت جامع مذهبی تمامی نیازهای یک فرد مذهبی در همه زمینه ها از قبیل وبلاگ نویسی،برنامه های موبایل و کامپیوتر،کتوب و ... را برطرف نماید بازدید کننده محترم لطفا ما را در رسیدن به هدفمون کمک کرده و ما را از نظراتتون محروم نفرمایید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 395
  • کل نظرات : 344
  • افراد آنلاین : 22
  • تعداد اعضا : 374
  • آی پی امروز : 84
  • آی پی دیروز : 78
  • بازدید امروز : 95
  • باردید دیروز : 530
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 940
  • بازدید ماه : 940
  • بازدید سال : 64,441
  • بازدید کلی : 1,382,083
  • کدهای اختصاصی
    نام و نام خانوادگی
    پست الکترونیکی
    شماره تلفن
    مبلغ به تومان
    توضیحات
    کد بنر ما

    كد بنر رنگی ما:

     

    كد بنر سیاه و سفید ما: