بسم الله الرحمن الرحیم
قاب عکس بابا...
مادر شهید میگفت: بعداز شهادت تك دختر شهید خیلی بیقراری میكرد.هی میرفت قاب عكس بابا را بغل میكرد و گریه میكرد وقتی جواب نمیگرفت میومد پیش من گریه میكرد... یه شب كه دیگه از گریه اش به تنگ اومدمو عصبانی شدم آروم به صورت دخترم زدم. میگفت دختر دوید رفت داخل اتاقش و گفت مادر بخدا دیگه گریه نمیكنم .صبح بیدارشدم هرچی دختر را صدا زدم جوابی نداد. درب اتاقش را باز كردم پتو را از روش برداشتم دیدم قاب عكس بابا را گرفته تو آغوشش و اینقدر تا صبح گریه كرده تا دق كرده از داغ بابا ...
دو بخش دارد : با ... با ... که می شود بابا
همین که هست در آن قاب عکس ، آن بالا
همین که زل زده بر چشم های غمگینم
نشسته در دل خاک آن جسم پاک بابا
همین که نیست که غمخوارم شود گاهی
اتاق با نفسش گر بگیرد از گرما
همین که نیست کشتی بگیرد او با من
تا در آغوش بگیرمش مثل یک رویا
همین که نیست که با هم برویم
به مسجد ، هیئت ، خرید و یا هرجا
همین که نیست که ما را مسافرت ببرد
تهران ، قم ، مشهد امام رضا
همین که نیست بگوید : خسته نباشی دخترم!
همین که نیست کندآغوش اش را برویم باز
چرا ز قاب تکانی نمی خوری ای مرد؟!
چرا سراغ نمی گیری از من تنها.. بابا
نگاه کن همه نمره های من عالیست
نگاه کن تو به این برگه حضرت والا!
به گریه سر روی زانو می نهم و خوابم می برد
قاب عکس زمین می خورد مثل یک رؤیا
نشسته است پدر در کنارمن با شوق
بوسه می زد و می گفت دختر من بر پا
ببین کنار تو هستم بلند شو خوش خواب
آهای دخترم بگیر دستم را
کشید چفیه به چشمان ابری و باران...
گرفت خودکار از دست کوچک ام بابا!
سقا
در فكه كنار يكي از ارتفاعات تعدادي شهيد پيدا شدند كه يكي از آنها حالت جالبي داشت. او در حالي روي زمين افتاده بود كه دو دبه پلاستيكي 20 ليتري آب در دستان استخوانياش بود. يكي از دبهها تركش خورده و سوراخ شده بود ولي دبه ديگر، سالم و پر از آب بود. در دبه را كه باز كرديم، با وجود اينكه حدود 12 سال از شهادت اين بسيجي سقا ميگذشت، آب آن دبه بسيار گوارا و خنك بود.
قطعه 24
محمد حسين كلاس دوم راهنمايي بود يك روز ظهراورا صداكردم تاناهارش رو بخورد وبرود مدرسه.چندباراورا صداكردم ولي جواب نداد.بالاخره فهميدم پشت ديوارپنهان شده تامرابترساند گفتم كجابودي كه جوابم رو نميدادي ؟گفت سر قبرم.توبهشت زهرا قطعه 24 رديف 11 نشسته بودم فكركردم شوخي ميكند.گفتم اين همه ميري بهشت زهرا يك بار هم منو ببر تاببينم قطعه چيه ؟محمدحسين گفت مادرهنوز نوبتت نشده بعد هااين قدربري تاسيربشي .بانگراني پرسيدم اين حرفها چيه كه ميزني...بعداز شهادتش وقتي بري دفن نيمه ي پيكرش به بهشت زهرا رفتيم ديدم درقطعه ي 24رديف11 به خاك سپرده شد.
يادش گرامی راهش پر رهرو
برای رفتن به آرشیو خاطرات شهدا کلیک کنید